سید محمد امین خدائی

وبلاگ شخصی سید محمد امین خدائی

سید محمد امین خدائی

وبلاگ شخصی سید محمد امین خدائی

برای چه کسی زندگی می کنیم؟!

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۱ ق.ظ

بسم الله رب العالمین
 

واقعا برای کی زندگی می کنیم؟! داریم تمام تلاشمون رو می کنیم که کی رو راضی کنیم؟!

 

واقعا این سوالی خوبیه که باید هممون از خودمون بپرسیم!

 

خب آدما دو دسته اند کلا!

یه سری آدم خوب،‌ یه سری آدم بد!‌ :)cool

خب این تقسیم بندی خیلی بچگانه است ولی کلا تقسیم بندی ساده و مفیدیه!

 

یه سری از آدما کلا بد اند و اصلا خوب بودن براشون مهم نیست.هیچ وقت به فکر این نیستند که فلان صفتشون بده و باید درستش کنن و کلا به فکر اصلاح و اینا نیستند. خب این افراد رو وللش، کلا من درکشون نمی کنم! cool

 

میمونه اون دسته آدم خوبا که همیشه سعی کردند که بهتر شند؛ حداقل از نظر خودشون بهتر شند. یعنی ممکنه اون چیزی که به سمتش میرن مطلقا «خوب» نباشه،‌ ولی خب اونا فکر می کنند اون چیز خوبیه!

 

خب من فکر می کنم صرفا به سمت خوبی رفتن،‌ کافی نیست. باید ببینیم برای چی داریم یه صفت خوبی رو تو خودمون ایجاد می کنیم. خب چرا این مهمه؟! برای اینکه «خوب» و «بد» رو هدفمون برامون تعریف می کنه! مثلا اگه هدف ما این باشه که فلان آدم نااهل از ما خوشش بیاد،‌ ممکنه دزدی برامون «خوب» تعریف بشه!frown

 

به نظر من آدم خوبا این جا بر اساس هدف هاشون چند دسته میشن!

 

۱- برای رضایت جامعه‌:‌ خوب یکی از اهدافی که الان به نظرم خیلی بینمون رایجه،‌ اینه که جامعه ازمون خوشش بیاد! در این صورت سعی می کنیم بر اساس تعاریف جامعه،‌ آدم «ناهنجاری»‌ نباشیم! الان هر کسی می تونه مثال های کار های خوب و بدی رو بزنه که تو جامعه بر عکس تعریف شدند! البته گاهی هم این جامعه،‌ یه جامعه محدودیه، مثلا «هم کلاسیا» یا «بچه هیئتی ها» یا «هم محله ای ها». بعضی وقت ها هم این جامعه تبدیل میشه به یه فرد، یعنی در واقع جامعه یه مجموعه تک عضویهcool.

خب این کلا ۴-۳ تا مشکل میتونه داشته باشه!

یکی همون بحثی که آیا واقعا خوب جامعه «خوب» است و بد جامعه «بد»!!!؟؟
یکی دیگه این که جامعه، ظاهر افراد رو می بینه،‌ به خاطر همین مثلا فردی که سعی می کنه به جامعه نشون بده که من «مغرور» نیستم،‌ممکنه  فقط نشون بده ولی تو دلش مغرور بمونه.

یا اینکه ممکنه «غرور» درست تو جامعه تعریف نشده باشه و در واقع همون «اعتماد به نفس» باشه.
دیگه اینکه ممکنه بعد از یه مدت جامعه تغییر کنه،‌ اون وقت فردی که کل زندگیش رو گذاشته روی رضایت جامعه، یه حسی مشابه پوچی می کنه و ... (خودمونیم!‌ میپکه! نابود میشه!‌sad)

 

۲- برای رضایت خود: یکی از اهداف های خیلی زیرکانه که معمولا حواسمون بهش نیست اینه که خودمون رو راضی نگه داریم! یعنی یه جوری باشیم که خودمون با خودمون حال کنیم! (زیرکانه است یعنی خیلی وقت ها آدما این هدف رو دارن و خودشون نمیفهمن!!)

این یکی خیلی برام جدیده و خوب نمی تونم تحلیلش کنم هنوز،‌ ولی یه چند تا چیزی که همین الان به ذهنم رسید ایناست:

یه نکته اینه که چون آدم می خواد خودش رو راضی کنه،‌ این وسط مجبور میشه نفسش رو هم یه جورایی راضی کنه و این معمولا خیلی بده دیگهfrown، چون نفس آدم کلا استعداد خوبی تو زیباسازی کار های بد داره! یا مثلا نفس آدم یه کاری می کنه که آدم به ظاهر کار های خوب راضی بشه و به باطنش نرسه!

ممکنه یکی از نتایج بدش هم غرور باشه! همین طور هم یه رضایت از خود،‌ باعث میشه آدم از یه جایی به بعد تلاش به بهتر شدن نکنه!

 

۳- برای رضایت خداوند:  این هدف یه هدف خیلی باحالیه که خیلی از بچه مذهبی ها فکر میکنند دارند در حالی که یکی از دو هدف بالا رو دارند! برای این یکی باید سعی کنیم واقعا «خوب» و «بد»‌ ها رو از نظر خدا بشناسیم و به اونا عمل کنیم!

خودمونیم ها! میتونیم یه سری عیب(؟!) هم برای این هدف بگیم!

مثلا از بدیهی ترین عیباش اینه که جامعه احتمالا از دستمون خیلی راضی نیست و همین طور هم به نفسمون زیاد فشار میاد! مخصوصا وقتی یه کار خوب میکنیم و نباید افشاش بکنیم دیگه خیلی به آدم زور می گه!

یا اینکه بعضی وقت ها فکر می کنیم اون کاری که خدا می گه «بده» در واقع «خوبه»،‌ مثلا فکر می کنیم که اگر دختر و پسر ها از سن کم با هم زیاد رابطه داشته باشند و پوشش و حیا هم معنی نداشته باشه،‌ فساد کمتر میشه در حالی که حواسمون نیست که خداست که همه چیز رو میدونه و اونه که به ظاهر و پنهان آگاهه و ما اگه خیلی چشامون باز باشه تهش اینه که آمار میزان فساد فلان موسسه آمار گیری معتبر رو میبینیم!

 

خوب دیگه به نظرم خیلی خوبه آدم فکر کنه و هدفش رو برای خوب شدن بشناسه و بعدش هم سعی کنه که هدفش رو اصلاح کنه تا تلاشش همیشه در راه نزدیک شدن به «خوب»‌ حقیقی و دور شدن از «بد» حقیقی باشه تا بتونه تو دنیا و آخرتش همیشه بهترینی که میتونه باشه!

 

 

اوووووووووه!‌ چقدر زیاد شدsurprise!

موفق باشید!cheeky

یا علی!

نظرات  (۱)

  • مهدی امیری
  • راستش داشتم دنبال یک مرجع برای آماده سازی المپیاد کامپیوتر می گشتم. وبلاگ ها را مرور می کردم که رسیدم به این وبلاگ. به این مطلب رسیدم. برام جالب بود بخونمش.
    الان که خوندم احساس می کنم فهمیدم تنها نیستم :) یک مدتی بود این افکاری که همین بالا نوشتی را داشتم ولی نمی تونستم بنویسمشون :( توی هیچ کتاب روان شناسی و (بقول خودمون آدم شناسی) هم این چیز ها را ننوشته بود. چون اولا ممکنه فرهنگ ما و افکارمان با خارجی ها زمین تا آسمان تفاوت داشته باشه، ثانیا اگر هم نداشته باشه، بالاخره یه صحبت کلیشه ای هست که میگه ما سمپادی هستیم ;) می دونم خیلی کلیشه ایه ولی دارم احساس می کنم این احساس را که فرق احساس ها و فکرهایی که خیلی وقتا با اون هایی که سمپادی نیستند چقدر زیاده. و برعکس خیلی وقت ها مثل همین مطلب خووووب چقدر شباهت ها زیاده. منظورم از سمپادی مدرسه نیست. مدرسه هیچ ربطی به چیزی که آدم ها فکر می کنند، می گن و انجام می دن نداره. نمی دونم که می دونید منظورم چیه یا نه، ولی یه عده ی کمی که نمی تونم توصیف کنم :| به نظرم آدم ها باید سعی کنن سمپادی باشن. درست فکر کنن. هرچی توی کتاب ها نوشته باور نکنن. خیلی وقت ها فکر خودشون را قبول کنن. برای احساسی که دارن ارزش قائل شوند چون خدا این احساس را بهشون داده.
    خییلی طولانی شد، ببخشید.
    این مطلب بالا بهم خیلی کمک کرد. بی نهایت متشکرم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی